مرسانا مرسانا، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 20 روز سن داره

سالهای رنگین من

اینم کارهای مرسانا خانم

عشق مامانی چند تا عکس از کارهات میزارم بزرگ شدی ببینی چه خونه زندگی واسه من درست کردی  هر وقت غذا میارم واست دیگه کاری نمیمونه که با غذات انجام ندی اینجام پیله کرده بودی دیگ غذا تو بهت بدم من واسه این که حس کنجکاویت برطرف بشه دادم دستت ببین چی کار میکنی اول یه خورده میخوری و بعدش هم.. می ریزیشون رو زمین ... از رو زمین میل میفرمایید... در نهایت با یک تذکر بلند میشی و یک نگاه عاقل اندر سفیه به بنده می اندازی خدا رو شکر رو فرشی رو فرشها می اندازم وگرنه باید هفته ایی دوبار بدم فرش بشورم از روفرشیم که متنفرم ولی چه کنیم دیگه عاشق لب تابی مامان جون خدا نکنه برم طرف لب تاب بدو بدو میای و میگی بدش به من اخرش...
23 دی 1392

یا صاحب الزمان

اي وسعت آسمان آبي آيينه سبز آفتابي رخشنده ترين ستاره عشق اي کاش به شام ما بتابي   اللهم عجل لولیک الفرج آغاز امامت پسر فاطمه (س) بر همه شیعیان و منتظرانش مبارک ...
20 دی 1392

پرنسس شانزده ماهه من

    پرنسس مامان شانزده ماهه شدی هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااا خیلی زود روزها دارن میگذرن البته من خوشحالم دوست دارم تند برسی به اون روزی که حرف همو بفهمیم تو بشی سنگ صبورم من بشم گوش واسه حرفهای تو دلت . تو بشی محرم رازم من بشم همه کس و کارت . این از حسنای داشتن دختره اخ که چه کیفی میده وقتی دست تو دست هم شونه به شونه هم بریم بیرون . الان که شدی یک رقیب واسه مامانی دل بابا رو با دلبریات بد جور بردی نفس من . ما همیشه عاشقتیم دختر خوشکلم. خوب بریم سراغ کارهایی که تا الان انجام میدی دیگه واسه خودت خانمی شدی جیگر اول از همه بگم از نظرتوانایی های حرکتی همین بس که در بالا رفتن از مبل و دسته مبل و میز و هر انچه در...
20 دی 1392

هوراااااااااااااااا برففففففففففففففففففففففففففف

دختر خوشکل مامان امروز شهرمون برف بارید و شما هم واسه اولین مرتبه برف دیدی خیلی ذوق زده بودی و تعجب کرده بودی ولی چون خیلی سرد بود فقط چند تا عکس گرفتم تا یادگاری واست بمونه ...       اینم از رو بالکن خونه گرفتم البته هنوز داره میباره  ...
17 دی 1392

هیس

 دیشب تونستم بعد از چند وقت فیلم ببینم خیلی مشتاق بودم که فیلم هیس دخترها فریاد نمیزنند رو ببینم که بالاخره دیشب این توفیق نصیبم شد ولی خیلی روحمو آزار داد شاید اولین فیلمی بود که باعث شد گریه کنم نه واسه صحنه های غم انگیزش بلکه واسه مظلومیت جنس دختر بی کس بودن دختر اسیب پذیر بودن دختر . به فیلم که نگاه میکردم یادم می افتاد که من هم دختر دارم من هم یک جنس اسیب پذیر دارم  و این چه قدر وظیفه منو سنگین میکنه به یاد مادرانی افتادم که شاید با دیدن این فیلم خاطرات تلخی تو ذهنشون تداعی بشه و قلبشونو به درد بیاره ... چه قدر سخته مادر باشی و درد فرزندتو ببینی و نتونی کاری کنی فقط خودتو سرزش کنی که ای کاش کمی فقط کمی حواسم جمع بود . بهت...
10 دی 1392
1